-
آسوده به سوی مرگ برویم
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1399 19:15
آسوده به سوی مرگ برویم زیرا در راه ما دیگر خنده ای نخواهد شکفت آسوده به کرانه های تاریک فراموشی پناه ببریم زیرا دیگر نسیمی صورتهای ما را نمی نوازد آسوده به سایه های سهمگین و غریبه ی خود بنگریم زیرا دیگر کسی ما را نمی شناسد سر دو راهی امید و نا امیدی با دنیا خداحافظی کرده ایم ما براهی می رویم که به گودالهای تاریکی...
-
دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت
پنجشنبه 27 شهریورماه سال 1399 15:14
دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت ز گرد راه برون آ که پیر دست به دیوار به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت بیا که این رمد چشم عاشقان تو ای شاه نمیرمد مگر از توتیای گرد سیاهت بیا که جز تو سزاوار این کلاه و کمر نیست...
-
اگر مرا نیافتی
سهشنبه 25 شهریورماه سال 1399 01:12
در پسِ چیزهای ساده پنهان می شوم تا تـو مرا بیابی اگر مرا نیافتی چیزهای ساده را می یابی و هر آن چه را که مَـن لمـس کرده ام لمس خواهی کرد این گونه ردِ دست های مَـن و تـو بر هم ترسیم می شود "یانیس ریتسوس"
-
دوست دارم گهگاه گم شوم
دوشنبه 24 شهریورماه سال 1399 23:05
دوست دارم گهگاه گم شوم مثل پرنده های پاییز می خواهم میهنی تازه بیابم غیر قابل دسترس و پروردگاری که مرا تعقیب نکند سرزمینی که دشمنم نباشد! می خواهم از پوستم بیرون بزنم از صدایم و از زبانم و مثل عطر مزرعه ها سیال شوم! می خواهم از سایه ام فرار کنم و از عنوانهایم می خواهم از مارها و خرافه ها بگریزم، از دست خلفا و حاکمان و...
-
امّا بدونِ عشق، دلت پیر می شود
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1399 23:17
گاهی گمان نمیکنی امّا نمی شود گاهی شبِ سیاهِ تو فردا نمی شود گاهی هدف ز ساحتِ ما دور می شود گاهی بدونِ رنج، خودش جور می شود گاهی هوای پنجره ها خوب می شود گاهی سکوتِ آینه آشوب می شود گاهی تلاش می کنی امّا نمی شود گاهی دری به سمت خدا وا نمی شود گاهی ولی به راحتی ِ آپ می شود پژواکِ آب، نقره ی مهتاب می شود گاهی تمامِ آینه...
-
بازآ که دل هنوز به یاد تو دلبر است
چهارشنبه 12 شهریورماه سال 1399 22:08
بازآ که دل هنوز به یاد تو دلبر است جان از دریچه نظرم، چشم بر در است بازآ دگر که سایه دیوار انتظار سوزندهتر ز تابش خورشید محشر است بازآ، که باز مردم چشمم ز درد هجر در موج خیز اشک چو کشتی شناور است بازآ که از فراق تو ای غایب از نظر دامن ز خون دیده چو دریای گوهر است ای صبح مهر بخش دل، از مشرق امید بنمای رخ که طالعم از...
-
و من بی تو چگونه نگیرد دلم
پنجشنبه 6 شهریورماه سال 1399 23:28
وقتی تو باز می گردی کوچک ترین ستاره چشمم خورشید است و اشتیاق لمس تو شاید شرم قدیم دستهایم را مغلوب می کند وقتی تو باز می گردی پاییز با آن هجوم تاریخی می دانیم باغ بزرگمان را از برگ و بار تهی کرده است در معبرت اگر نه فانوس های شقایق را روشن می کردم و مقدم ترا رنگین کمانی از گل می بستم وقتی تو باز می گشتی وقتی تو نیستی...
-
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1399 12:09
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل بباید چارهای کردن کنون آن ناشکیبا را مرا سودای...
-
یک روز نگذرد که تو صد بار نگذری
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1399 22:49
ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری آنجا که باد زهره ندارد خبر بری ای مرغ اگر پری به سر کوی آن صنم پیغام دوستان برسانی بدان پری آن مشتری خصال گر از ما حکایتی پرسد جواب ده که به جانند مشتری گو تشنگان بادیه را جان به لب رسید تو خفته در کجاوه به خواب خوش اندری ای ماهروی حاضر غایب که پیش دل یک روز نگذرد که تو صد بار نگذری...
-
از این پس کعبهٔ من کوی او بس
دوشنبه 13 مردادماه سال 1399 23:38
نخستین روز کاین چشم بلاکش مرا از عشق او در جان زد آتش دل از جان و جوانی بر گرفتم امید از زندگانی بر گرفتم چنان در عشق او دیوانه گشتم که در دیوانگی افسانه گشتم خرد میگفت کی مدهوش بیمار غمش را در میان جان نگه دار اگر دل میدهی باری بدو ده به هر خواری که آید دل فرو ده گهی چون شمع میافروز از عشق چو پروانه گهی میسوز از عشق...
-
مرا به جان تو سوگند و صعب سوگندی
جمعه 3 مردادماه سال 1399 13:15
مرا به جان تو سوگند و صعب سوگندی که هرگز از تو نگردم، نه بشنوم پندی دهند پندم و من پند هیچ نپذیرم که پند سود ندارد بهجای سوگندی شنیدهام که بهشت آنکسی تواند یافت که آرزو برساند به آرزومندی هزار کبک ندارد دل یکی شاهین هزار بنده ندارد دل خداوندی تورا اگر ملک چینیان بدیدی روی نماز بردی و دینار برپراکندی تورا اگر ملک...
-
توی چشمان تو کنسرتِ هیاهو برپاست
چهارشنبه 25 تیرماه سال 1399 17:46
توی چشمان تو کنسرتِ هیاهو برپاست دو غزل، قصّه ی رم کردنِ آهو برپاست... در اشاراتِ شفابخشِ غزلخوانی ِ تو حکمتِ شرقی و گفتار ارسطو برپاست مجلسِ چشمِ تورا فرصتِ خاموشی نیست دائما زمزمه ی جنبل وجادو برپاست شب به شب می شکند شیشه ی سرشارِ غزل شور آشفتگی و شورشِ گیسو برپاست دف زنان، شب شکنان، رقص کنان، باده کِشان دم به دم...
-
کجایی ای که دلم بی تو در تب و تاب است
یکشنبه 15 تیرماه سال 1399 13:36
کجایی ای که دلم بی تو در تب و تاب است چه بس خیال پریشان به چشم بیخواب است به ساکنان سلامت خبر که خواهد برد که باز کشتی ما در میان غرقاب است ز چشم خویش گرفتم قیاس کار جهان که نقش مردم حقبین همیشه بر آب است به سینه سرّ محبت نهان کنید که باز هزار تیر بلا در کمین احباب است ببین در آینهداری ثبات سینهی ما اگر چه با دل...
-
کشته داده مسلسل چشمات
شنبه 14 تیرماه سال 1399 23:57
کشته داده مسلسل چشمات از کجا حکم تیر می گیری؟ قتل عام یه مملکت بس نیس؟ با چه رویی اسیر می گیری؟ عامل انقلاب تو قلبم جرمت و اعتراف کن دختر چشم های مسلحی داری اسلحه ت رو غلاف کن دختر با دوتا چشم قهوه قاجاری می کشی،اعتراض هم داری؟ اسلحه خیلی وقته ممنوعه واسه چشمات جواز هم داری؟ تو یه سبک جدید تو شعری داری آرووم رواج...
-
دیدمت شبی بخواب و سرخوشم
جمعه 13 تیرماه سال 1399 15:01
در منی و این همه ز من جدا با منی و دیده ات به سوی غیر بهر من نمانده راه گفتگو تو نشسته گرم گفتگوی غیر غرق غم دلم به سینه می تپد با تو بی قرار و بی تو بی قرار وای از آن دمی که بی خبر ز من برکشی تو رخت خویش از این دیار سایه ی تو ام به هر کجا روی سر نهاده ام به زیر پای تو چون تو در جهان نجسته ام هنوز تا که بر گزینمش به...
-
اشتباه از من بود
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1399 18:44
اشتباه از من بود که یواشکی دوستت داشتم که نگفتم دوستت دارم که شرم داشتم که ترسیدم اشتباه از من بود که یواشکی دوستت داشتم گفتم مبادا بد فکر کنی بگویی چه پرویی چه بدی اصلن هیچ نگویی و چپ نگاه کنی اشتباه از من بود که یواشکی دوستت داشتم که رفتنت را می دیدم و کیف می کردم و می ماندم که برگردی خر کیف شوم اشتباه از من بود...
-
بوسه باران، بیا! بیا بغلم
شنبه 7 تیرماه سال 1399 13:42
اولین شعر و آخرین غزلم! بوسه باران، بیا! بیا بغلم پرسه ی بی ترانه را چه کنم؟ کوچه شعر ِ تو بهترین محلم عشق ِ نابم! که تو عیار ِ منی جز تو هر خنده می کند بدَلم در خودم – بی تو – مُرده، می پوسم زندگی زهر می شود، عسلم! نگذار این چنین فنا بشوَم من که در عشق و عاشقی مثَلم شب ِ «ققنوس» پرورم – حالا شده خاکستری تر از ازلم...
-
به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی
دوشنبه 2 تیرماه سال 1399 21:42
صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد ز فلک فتاد طشتم به محیط غرقه گشتم به درون بحر جز تو دلم آشنا ندارد ز صبا همیرسیدم خبری که میپزیدم ز غمت کنون دل من خبر از صبا ندارد به رخان چون زر من به بر چو سیم خامت به زر او ربوده شد که چو تو دلربا ندارد هله ساقیا سبکتر ز درون ببند آن در تو بگو...
-
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
جمعه 23 خردادماه سال 1399 18:42
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت سجاده گشودم که بخوانم غزلم را سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟ من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم من سمت شما...
-
صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد
چهارشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1399 10:58
صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد بگذر بدین حوالی که جهان به هم برآمد به دو چشم نرگسینت به دو لعل شکرینت به دو زلف عنبرینت که کساد عنبر آمد به پلنگ عزت تو به نهنگ غیرت تو به خدنگ غمزه تو که هزار لشکر آمد به حق دل لطیفی خوش و مقبل و ظریفی که بر او وظیفه تو ابدا مقرر آمد که خلیل حق که دستش همه سال بت شکستی به خیال خانه تو...
-
چو صبرم از تو میسر نمیشود چه کنم
چهارشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1399 10:47
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی غنیمت است چنین شب که دوستان بینی به شرط آن که منت بنده وار در خدمت بایستم تو خداوندوار بنشینی میان ما و شما عهد در ازل رفتهست هزار سال برآید همان نخستینی چو صبرم از تو میسر نمیشود چه کنم به خشم رفتم و باز آمدم به مسکینی به حکم آن که مرا هیچ دوست چون تو به دست نیاید و تو به از من...
-
به دریای غمت غرقم گریزان از همه خلقم
یکشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1399 21:54
سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه برپیچد خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد ندارد با تو بازاری مگر شوریده اسراری که مهرش در میان جان و مهرش بر دهان باشد پری رویا چرا پنهان شوی از مردم چشمم پری را خاصیت آنست کز مردم نهان باشد نخواهم رفتن از...
-
ماهرویا! در جهان آوازهی آواز توست
چهارشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1399 22:54
ماهرویا! در جهان آوازهی آواز توست کارهای عاشقان ناساخته از ساز توست هرکجا نظمی است شیرین قص های عشق توست هر کجا نثریست زیبا، نامهای ناز توست صد هزاران دل فدا بادا دلی را کو ز عشق سال و ماه و روز و شب مشغول و شاهد باز توست دلبرا! دلهای مردان جمله ملک غنج توست گلرخا! جانهای پاکان جمله ملک ناز توست هر کجا چشمیست...
-
ای بانو
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1399 21:35
ای بانویی که نامش در کتابهای ساحران آمده است! پیش از تو جهان « نثر » بود، امّا تو که آمدی جهان « شعر » شد !! "نزار قبانی" ترجمه :شهاب گودرزی
-
چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1399 13:13
بوی بهشت می شنوم از صدای تو نازکتر از گُل است گُلِ گونه های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هر چه گل، نفس آشنای تو ای صورت تو آیه و آیینه ی خدا حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر آورده ام که فرش کنم زیر پای تو رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو چیزی عزیزتر...
-
از تو بعید نیست جهان عاشقت شود
شنبه 9 فروردینماه سال 1399 11:40
از تو بعید نیست جهان عاشقت شود شیطان رانده، سجده کنان عاشقت شود از تو بعید نیست میان دو خنده ات تاریخ گنگی از خفقان، عاشقت شود توران به خاک خاطره هایت بیافتد و آرش، بدون تیر و کمان، عاشقت شود چشمان تو، که رنگ پشیمانی خداست در آینه، بدون گمان، عاشقت شود از تو بعید نیست، قیامت کنی و بعد خاکستر جهنمیان عاشقت شود وقتی...
-
جانا، دلم ز درد فراق تو کم نسوخت
دوشنبه 4 فروردینماه سال 1399 00:08
جانا، دلم ز درد فراق تو کم نسوخت آخر چه شد، که هیچ دلت بر دلم نسوخت؟ نزد تو نامهای ننوشتم، که سوز دل صد بار نامه در کف من با قلم نسوخت بر من گذر نکرد شبی، کاشتیاق تو جان مرا به آتش ده گونه غم نسوخت در روزگار حسن تو یک دل نشان که داد؟ کو لحظه لحظه خون نشد و دم بدم نسوخت؟ یک دم به نور روی تو چشمم نگه نکرد کندر میان آن...
-
سلام...خداحافظ
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1398 18:29
سلام سلام بر دوستان دیده و ندیده ای که آشکار و پنهان و دوست و غریبه به این وبلاگ سر میزنن سلام به اونایی که دوستمون دارند و میدونیم و انایی که نمیدونیم و اونایی که دوستمون ندارند و سلام به هر کی که الان داره اینو میخونه سالی که داره تمام میشه سالی سخت بود و پر از وقایع وحشتناک که امیدوارم برامون عبرت و تجربه بشه و...
-
زمستان است و بی برگی
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1398 13:09
من اندر خود نمییابم که روی از دوست برتابم بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان وگر جنگ مغول باشد نگردانی ز محرابم مرا از...
-
ای کاش که بی صدا چو آیینه شوم
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1398 12:51
ای کاش که بی صدا چو آیینه شوم در پیش نگاه ِ مرگ، رویینه شوم ! ای کاش که از بلای سختِ کرونا در گوشه ی چشم تو قرنطینه شوم! "یدا... گودرزی"