دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

تویی که نقطه پایان اضطراب منی

متن تویی که نقطه پایان اضطراب من... | زیبا متن

تو عاشقانه ترین فصلی از کتاب منی

غنای ساده و معصوم شعر ناب منی


رفیق غربت خاموش روز خلوت من

حریف خواب و خیال شب شراب منی


تو روح نقره یی چشمه های بیداری

تو نبض آبی دریاچه های خواب منی


ــ سیاه و سرد و پذیرنده ــ آسمان توام

ــ بلند و روشن و بخشنده ــ آفتاب منی


مرا بسوی تو جز عشق بی حساب مباد 

چرا که ماحصل رنج بی حساب منی


همیشه از همه پرسیده ام ، رهایی را

تو از زمانه کنون ، بهترین جواب منی


دگر به دلهره و شک نخواهم اندیشید

تویی که نقطه پایان اضطراب منی


گُریزی از تو ندارم ، هر آنچه هست ، تویی

اگر صواب منی یا که ناصواب منی


"حسین منزوی"

شب محو انتظارتو بودم دمید صبح


ای جلوهٔ تو سرشکن شان آفتاب

خندیده مطلع تو به دیوان آفتاب


پیغام عجز من ز غرورت شنیدنی‌ست

مکتوب سایه دارم و عنوان آفتاب

بیدلان - شب محو انتظارتو بودم دمید صبح گشتم به یاد روی تو... | Facebook

پدر هرکجا نگاه پر افشان روز بود

شوق تو د‌اشت اینهمه سامان آفتاب


شب محو انتظارتو بودم دمید صبح

گشتم به یاد روی تو قربان آفتاب


چون سایه پایمال خس و خار بهتر است

آن سرکه نیست‌گرم ز احسان آفتاب


از چرخ سفله‌کام چه جویم‌که این خسیس

هر شب نهان‌کند به بغل نان آفتاب


همت به جهد شبنم ما نازمی‌کند

بستیم اشک خویش به مژگان آفتاب


ای لعل یار ضبط تبسم مروت است

تا نشکنی به خنده نمکدان آفتاب


چون ماه نو ز شهرت رسوایی‌ام مپرس

چاکی کشیده‌ام زگریبان آفتاب


بیدل به حسن مطلع نازش چسان رسیم

ما راکه ذره ساخته حیران آفتاب

"بیدل دهلوی"

هنوز اگر تو بیایی ، دوباره می شوم آغاز

عکس پروفایل عاشقانه هنوز اگر تو بیایی دوباره می شوم آغاز | پروفایل گرام

نشد دوباره تو را با کلام عشق بنامم

نشد ، نشد ، نشد ای نامت اعتبار کلامم !


چه راه دور و درازی ، چه راه دور و درازی

که خواب هم نرسانده به سایه ی تو سلامم


تو آفتاب خطِ استوا و من شب قطبی

تو از سلاله ی نوری ، من از تبارِ ظلامم


وساطتی کن و زلفت ، بگو بخواندم ای دوست !

به نیم جرعه نسیم ، این نسیم بی تو حرامم !


به راه قافله های نسیم ، چلّه نشستم

مگر شمیمی از آن پیرهن رسد به مشامم


شرابخانه ی حیرانیِ همیشه ! الا تو !

نشد که بی تو کسی بشکند خمار مدامم


هنوز اگر تو و خورشید و گل به صف بنشینید

به جز تو دل نگراید به سوی هیچ کدامم


هنوز اگر تو بیایی ، دوباره می شوم آغاز

اگر چه خسته تر از آفتاب ، بر لب بامم

"حسین منزوی"

روزی می بوسمت...

Mocha on X:

روزی....

می بوسمت!

 بی اجازه!! 

 نازنین! 

 شیرینی دشنامت به کنار....

 رخساره ی برافروخته ات تماشاییست..!!


"سید ابراهیم میری"

رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم

ملت عشق - سخن عشق تو بی آنکه برآید به زبانم رنگ رخساره خبر... | Facebook

سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم

رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم


گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم

بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم


هیچم از دنیی و عقبی نبرد گوشه خاطر

که به دیدار تو شغل است و فراغ از دو جهانم


گر چنان است که روی من مسکین گدا را

به در غیر ببینی ز در خویش برانم


من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم

نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم


گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن

که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم


نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت

دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم


من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم

که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم


درم از دیده چکان است به یاد لب لعلت

نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم


سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم

که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم

"شیخ سعدی"