دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

حال من حال و روز خوبی نیست

Image result for ‫حال من حال و روز خوبی نیست‬‎
حال من حال و روز خوبی نیست 
خسته ام، خسته، او نمی فهمد
این طبیعی ست ببر زخمی را 
ببر روی پتو نمی فهمد

بین ما مرز درد فاصله بود 
مثل یک رشته کوه پیوسته 
مثل یک صهیونیست غمگین که 
به زنی توی غزه دل بسته

من به پایان خویش معترفم 
جفت پرواز او نخواهم شد 
من همین جوجه اردک زشتم
حتم دارم که قو نخواهم شد

خسته ام مثل تیربار از جنگ 
مثل تیغ غلاف گم کرده 
مثل مردی که نصف دینش را 
در میان طواف گم کرده

حال من حال تخت جمشید است 
حال یک مرزبان ایرانی،
آخرین تیر آخرین سرباز،
آخرین لحظه قبل ویرانی،

ترس قبل از شکست را تنها 
مرد در حال جنگ می فهمد.
حال یک کوه رو به ریزش را 
اولین خرده سنگ می‌فهمد.

زندگی؟! در لباس شعبده باز 
سر گرفتی کلاه پس دادی.
در ازای مداد رنگی هام 
تک مداد سیاه پس دادی.

زندگی؟! روزهای خوبت هم 
مثل این شعر تلخ و دلگیرند 
قبل رفتن فقط بلندم کن 
شاعران ایستاده می میرند...

رویا ابراهیمی

کاش می فهمیدی...

کاش می فهمیدی
در خزانی که ازین دشت گذشت
Image result for ‫دشت خزان زده‬‎
سبزه ها باز چرا زرد شدند
خیل خاکستری لکلک ها
در افق های مسی رنگ غروب
تا کجاهای کجا کوچیده ست
کاش می فهمیدی
زندگی محبس بی دیواری ست
و تو محکوم به حبس ابدی
و عدالت ستم معتدلی ست
که درون رگ قانون جاری است
کاش می فهمیدی
دوستی آش دهن سوزی نیست
عشق بازار متاع جنسی ست
آرزو گور جوانمردان است
"دکتر کیومرث منشی زاده"

راه های کور

Image result for ‫باغ خشک‬‎
من از دریچه سبز خیال خسته خویش
به باغ زرد بهاران رفته می نگرم
به روزهای درازی که در کجاوه عمر
به شب رسید عبث
بر سر دوراهی ها
در انتخاب یکی زان دو راه دور و دراز
ولی همیشه ، همیشه در آخرهر راه
در انحنای لبم ، آه خیمه می زد آه
که کاش راه دگر را گرفته بودم پیش
Image result for ‫آینه شکسته‬‎
آینه زشت ها را دوست نمی دارد
آن روز که آن جذامی بد سرنوشت پیر
با زخم های کهنه سر در گم جذام
آمد به خانه باز
پس از سال های سال
یکسر به سوی طاقچه رفت و به اشتیاق
در چشم بی تفاوت آیینه
چشم دوخت
آیینه گفت آنچه بدو ، گفتنی نبود
آهی به روی زخم لبانش خزید و گفت
هنگام انعکاس خطوط قیافه ها
آیینه کاش کمی فکر می نمود
"دکتر کیومرث منشی زاده"

سال های پیش از نجوم

Image result for ‫جزیره تنهایی‬‎
اگر از دریاهای دور
به جزیره تنهائی من
بازایی
ساعت و قطب نما را
در پایت

خواهم شکست
و زورق نمناک ترا
با هیزم پاروها
به آتش خواهم کشید
و فارغ از نگاه حسود ماهی ها
تنت را
با شیر گرم
شست و شو خواهم داد
ای نیمی از زن
و نیمی از ماهی
ای که فلس های تنت

لطیف تر از آواز زنبق هاست
وقتی که آبشار نقره یی گیسوان تو
بر عریانی پیکرت فرو می ریزد
و چشمان مرطوب تو
یاد علف های باران خورده ماه اردیبهشت را
در خاطرم زنده می کند
با تو
خواهم گفت
عشق چیزی ست به عظمت ستاره
در سال های پیش از نجوم
"کیومرث منشی زاده"

چــه فایده؟

Image result for ‫وقتی که نیستی تو در اینجا چه فایده؟‬‎

یک منظره کشیـده ام - امّا چــه فایده؟

وقتی که نیستی تو در اینجا چه فایده؟

دریا به رنگ آبی ِ  روشن، پر از سکوت

وقتی که نیست ماهیِ دریا، چه فایده؟

بــی تــو به درد می خورد آیا تمامِ من؟

این شاعر همیشه ی تنها؟ چه فایده!

گفتـی: بخند ، مرد کـــه گریــــه نمی کند

خندیده ام به ریشِ خودم، ها... چه فایده؟

در یک اتاق خیس سه در سه بدون تو

با خاطرات یـــخ زده ی ما، چه فایده...

این منظره بدون تـــو زیبا نمی شود

از من نگیر بودن خود را... چه فایده-

باید  کـــه  تا  نبودن  تــــو  عادتـــم  شود

این سرنوشت من شده... فردا، چه فایده

روی دلــم کـــه پا بِگُذاری  شکسته ام

این شد جواب عشق من آیا؟ چه فایده

"امید صباغ نو"