ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دلخسته ام، از اینهمه دیوار ِ بی در که...
«ای مهربان! یک پنجره با خود بیاور کـه»
دنیا تـــــو را برد و بـه نفرت هاش عاشق کرد
این غول تنها، گوشه ی قصر خودش دق کرد
غولی که آخر توی «فصلی سرد» خواهد مرد
یا از تـــــو یا از شدّت سردرد خـــــواهد مـــرد
«مسعودخان کیمیایی» خوب می داند:
که آخر ِ قصّه همیشه مَرد خواهد مُرد!
دلــــخسته ام از شهر نامردی و رندی ها
پایان خوبم باش! مثل ِ «فیلم هندی» ها...
"سید مهدی موسوی"
می گذرد، حتی اگر امروز هم
این میز را، گردگیری نکنی
بیرون بزن
رها بکن
دلواپسی هایت را
لطفا...
درست وقتی که ما
نگران چینی های گل سرخمان بودیم
چیزهای زیادی
شکسته است....
"رویا شاه حسین زاده"