ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تو رسوایی منی
و مرا توان پنهان کردنت نیست
مثل زخمی خونریز
تو خون منی
چگونه پنهانت کنم ؟
چون دریایی خروشان
تو موج منی
چگونه پنهانت کنم ؟
بسان اسبی سرکش
تو شیههی منی
چگونه پنهانت کنم ؟
چون تپشی هراسان در قلبم
چگونه پنهانت کنم
و نمیرم ؟
قاسم حداد شاعر بحرینی
مترجم : آرش افشار
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری است
جای گلایه نیست ! کــه این رسم دلبری است
هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست
تنهـــا گنـــاه آینـــه هـــا زود باوری است
مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است
سهـــم برابر همگان ، نابرابری است
دشنام یا دعای تو در حق من یکی است
ای آفتاب هرچـــه کنـی ذره پروری است
ساحــل جــواب سرزنش مـــوج را نداد
گاهی فقط سکوت جواب سبکسری است
"فاضل نظری"
من پچ پچ غمین تصاویر عشق را
محبوس و چارمیخ به دیوار سال ها
پیوسته باز می شنوم در درون شب
من رویش گیاه و رشد نهالان
پرواز ابرها تولد باران
تخمیرهای ساکت و جادویی زمین
من نبض خلق را
از راه گوش می شنوم آری
همواره من تنفس دریای زنده را
تشخیص می دهم
باور نمی کنی
اما.............
"سیاوش کسرایی"
ما روزی، عاشقانه برمیگردیم
بر درد فراق چارهگر میگردیم
از پا نفتادهایم و تا سر، داریم
در گِرد جهان به دردسر میگردیم
خندانْ ما را دوباره خواهی دیدن،
هرچند که با دیدهی تَر میگردیم
خاکستر ما اگر که انبوه کنند
ما در دل آن توده شرر میگردیم
"سیاوش کسرایی"
نه آشنا، نه همدمی
نه شانهای ز دوستی که سر نهی بر آن دمی
تویی و رنج و بیم تو
تویی و بیپناهی عظیم تو
نه شهر و باغ و رود و منظرش
نه خانهها و کوچهها، نه راهها آشناست
نه این زبان گفتگو، زبان دلپذیر ماست
تو و هزار حرف بیجواب
کجا روی؟ به هرکه رو کنی تو را جواب میکند!
چراغ مرد خسته را
کسی نمیفروزد از حضور خویش
کَسَش به نام و نامه و پیام
نوازشی نمیدهد
اگرچه اشکِ نیمْشب
گهی ثواب میکند
"سیاوش کسرایی"