ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هر روز صبح
بند کفشهایت را که میبندی
بند دلم پاره می شود
و تا شب که برگردی
دلم با کفش های تو ، هزار راه می رود
قربانت گردم
دیگر خوب میدانم
به پای تو که نه
به دست تو پیر خواهم شد!
"مهدی صادقی"
دوستت دارم بی آنکه بدانم چطور،
کجا ، یا چه وقت....؟!
چه آسان دوستت دارم،
بی هیچ غرور یا دشواری
"تو" را اینگونه دوست دارم
چون طریقی دیگر برایش نمی دانم.
آن چنان به هم نزدیکیم که دست های تو بر گردنم
گوئی دست های من است
و آن طور در هم تنیده ایم که
وقتی چشمانت را می بندی
من به خواب می روم....
"پابلو نرودا"
میگویند تنهایی پوست آدم را کلفت میکند
میگویند عشق دل آدم را نازک میکند
میگویند درد آدم را پیر میکند ...
آدم ها خیلی چیزها میگویند
و من، امروز
کرگدن دلنازکی هستم که پیر شده است!
"مهدی صادقی"
مردم مدام از تو سوال می کنند
لبخند می زنم و می گویم:
نه، نه، چیزی بین ما نیست!
دروغ که نگفته ام
مگر چیزی بین من و توست
جز یک "پیراهن" ؟!
"مهدی صادقی"
ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺩﻟﯿﻞ ﺭﺍ
ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ!
ﻣﺜﻼ
ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﮐﻪ می گوﯾﻨﺪ:
ﻋﺎﺷﻖ
ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺷﺪﻡ
ﯾﺎ
ﺩﯾﮕﺮﯼ می گوﯾﺪ:
ﻋﺎﺷﻖ
ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﺶ
ﯾﺎ
ﭼﻪ می داﻧﻢ ﻫﺮﭼﻪ!
ﺍﺻﻼ
ﻣﻌﻨﯽ ﻧﺪﺍﺭد!
ﻭﻗﺘﯽ
ﮐﺴﯽ می پرﺳﺪ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﺑﺎﯾﺪ
ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﻨﯽ
ﻟﺒﺨﻨﺪ
ﺑﺰﻧﯽ
ﻭ
ﺑﮕﻮﯾﯽ:
ﭼﻮﻥ "ﺩﻭﺳﺘﺶ دارم"...