ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
صنما چگونه گویم که تو نور جان مایی
که چه طاقت است جان را چو تو نور خود نمایی
تو چنان همایی ای جان که به زیر سایه تو
به کف آورند زاغان همه خلعت همایی
کرم تو عذرخواه همه مجرمان عالم
تو امان هر بلایی تو گشاد بندهایی
تویی گوهری که محو است دو هزار بحر در تو
تویی بحر بیکرانه ز صفات کبریایی
به وصال میبنالم که چه بیوفا قرینی
به فراق میبزارم که چه یار باوفایی
به گه وصال آن مه چه بود خدای داند
که گه فراق باری طرب است و جان فزایی
دل اگر جنون آرد خردش تویی که رفتی
رخ توست عذرخواهش به گهی که رخ گشایی
در بهشت ِ تازه ی اردیبهشت
حالِ دنیا هست بهتر از بهشت...!
حالِ ما خوب است از بارانِ تو
از بهارِ جاریِ دستانِ تو
این بهارِ ناب، چون شعرِ تَر است
مثل یک دیدارِ تازه، نوبر است
آسمان ، آیینه کاری می شود
در زمین، آیینه،جاری می شود
می شود با خطّی از باران نوشت:
بهترین ماهِ جهان، اردیبهشت..!
یدالله گودرزی