ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بعد از آن همه سرگردانی
روی وجب به وجب خاک
بعد از آن همه جستجو
روی نقشه های جهان
دانستم
دستان توست وطن من!
"قدسی قاضی نور"
گردنم منتظر حلقه ی دستان تو بود
بر سر چشمه ی خواب
لیک دیدم به دو چشم نگران
دست های تو گذشت،
همچو آبی که روان بود، به سوی دگران!
"اسماعیل شاهرودی"
ای در میان جانم و جان از تو بیخبر
از تو جهان پر است و جهان از تو بیخبر
نقش تو در خیال و خیال از تو بینصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بیخبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی، دل و جان از تو بیخبر
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وانگه همه به نام و نشان از تو بیخبر
شرح و بیان تو چه کنم زان که تا ابد
شرح از تو عاجز است و بیان از تو بیخبر
جوینــدگان گوهر دریای کُنه تو
در وادی یقین و گمان از تو بیخبر
عطار اگر چه نعرهی عشق تو میزند
هستند جمله نعرهزنان از تو بیخبر
عطار نیشابوری
در مرگ عاشقانه ی نیلوفران صبح
در رقص صوفیانه ی اشباح و سایه ها
در گریه های سرخ شفق بر غروب زرد
در کوهپایه ها
در زیر لاجورد غم انگیز آسمان
در چهره ی زمان
در چشمه سار گرم و کف آلود آفتاب
در قطره های آب
در سایه های بیشه ی انبوه دوردست
در آبشار مست
در آفتاب گرم و گدازان ریگزار
در پرده ی غبار
در گیسوان نرم و پریشان بادها
در بامدادها
در سرزمین گمشده ای بی نشان و نام
در مرز و بوم دور و پریوار یادها
درنوشخند روز
در زهرخند جام
در خالهای سرخ و کبود ستارگان
در موج پرنیان
در چهره ی سراب
در اشک ها که می چکد از چشم آسمان
در خنجر شهاب
در خط سبز موج
در دیده ی حباب
در عطر زلف او
در حلقه های مو
در بوسه ای که می شکند بر لبان من
در خنده ای که می شکفد بر لبان او
در هرچه هست و نیست
در هر چه بود و هست
در شعله ی شراب
در گریه های مست
در هر کجا که می گذرد سایه ی حیات
سرمست و پر نشاط
آن پیک ناشناخته می خواندم به گوش
خاموش و پر خروش
کانجا که مرد می سترد نام سرنوشت
و آنجا که کار می شکند پشت بندگی
رو کن به سوی عشق
رو کن به سوی چهره ی خندان زندگی
نادر نادرپور
پنبه آتش گرفتهای است
قلب من
کف مزن
شعلهورش مکن
باد را ببین
چگونه درختان را دور میزند
و سوی دلم میخزد
کف مزن
شعلهورش مکن
قلبم را
در آتش این جزیره تاریخ بگذار تا بسوزد
کف مزن
شعلهورش مکن
باد را ببین
چگونه مرا در دهان گرفته و بر آب میرود
شمس لنگرودی