ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
من در یک روز بارانی گم شدم
روز رفتنت
که باران نگذاشت اشکهایم را ببینی
خیسی صورتم را از باران دیدی
که باران بود اما...
از ابر دلتنگیم
که آسمان با من هم نوا شده بود
من در یک روز بارانی گم شدم
که بخار نفسم
در سردی رگبار آسمان
رفتنت را کدر کرده بود
من در یک روز بارانی گم شدم
و دیگر هیچکس مرا نیافت
حتی خودمم...
باور نمی کنی که این روزها چقدر دلم گرفته
باور نمی کنی که خنده هایم چه بغض هایی را در خود پنهان دارد
آری ... من ... با دقایقم ... با زندگیم لجبازی می کنم
نازنینم ! غروب بار سنگین دلتنگی مرا هر شب به دوش می کشد
سنگینی پلکهایم و نگاهی که دیدن را از یاد برده
کورکورانه زیستن را خوب آموختم
توان نوشتن ندارم
واژه هایم گرد و غبار گرفته من
باور کن که باورت کردم
ای تنها نیاز من ، باور کن مرا
باور کن تمام شعرهای مرا
که از گنجینه طلایی قلبم سرچشمه گرفته است
همه از برای تو و قلب توست
باور کن اگر دارم هنوز می نویسم
برای قلب مهربان تو می نویسم
و این قلم نیست که می نویسد
بلکه قلب عاشق من است که می نویسد
هنوز تو را در ذهن و قلبم باور دارم
و بدان که در خلوت خویش تنها تو را می جویم
باور کن مرا ، ای تمام باور قلب من
زیرا که من تنها به باور تو نیازمندم
می بخشم کسانی را که هر چه خواستند
با من ،
با دلم ،
با احساسم کردند !
و مرا در دور دست خودم تنها گذاشتند
و من امروز به پایان خودم نزدیکم ...
پروردگارا !
به من بیاموز در این فرصت ِ حیاتم ...
آهی نکشم برای ...
کسانی که دلم را شکستند ...
ولی میدانم که میماند رد آه های خودت بر زندگیشان !
(برگرفته از:http://parvanegi.blogsky.com/)