دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

کاش اینجا بودی

گل من گوهر من ،کاش اینجا بودی

جان من جوهر من، کاش اینجا بودی

اگر اینجا بودی ، خانه خاموش نبود

آینه حوصله داشت گل فراموش نبود

وزن قلب سنگینم ، غربت آهنگ نبود

ساعت دیواری خسته از زنگ نبود

کاش اینجا بودی

با تو بودن ای کاش، تا ابد ممکن بود

لحظه های دیدار، تا ابد ساکن بود

اگر اینجا بودی، زندگی وسعت داشت

غزل ناممکن، به قلم رغبت داشت

کاش اینجا بودی

کمترین پیدایی،دوری و اینجایی

من که با تو هستم،تو چرا تنهایی

باهمه دوری ما،اینهمه فاصله ها

همه جا سرشار ،از هوایت اینجا

گل من گوهر من ،کاش اینجا بودی

جان من جوهر من، کاش اینجا بودی

کاش اینجا بودی



غارتگر من

اینجا نشسته ای

درست در مقابل من!

و کسی نمی داند،

برق نگاهت را دزدیدم برای همیشه

مگر نه اینکه تو غارت را بر من آغازیدی؟

ای غارتگر من؛

من تنها برق نگاه تو را دزدیده ام،

تا در این چشمان شیشه ای

آنها را بنوازم،

اما حیف؛

تو پیش از این چشمانم را ربوده بودی...

عطر تو

شعر و آینه ای
و امید،
عطر توست
که نفسم می دهد
برای روزهای آینده.
بوی توست،
همراه همیشگی روزهام.
تو بخواب!
گرمای نفس ات
زین راه دور هم
با من است

بیا عاشقی کنیم

خسته ام
از مراعات یاس های خجل
بیا عاشقی کنیم
به رسم شجاعانۀ شقایق ها
تا کی اسیر ماسۀ ساحل ؟!
تماشای دریاها ؟!
بیا عاشقی کنیم
دورتر از تمام قایق ها

"پرویز صادقی"

به دلم سالهاست نزدیکی

به دلم سالهاست نزدیکی
خواب شیرین چشمه عسلی
می شوی بر زبان من جاری
مثل ابیات خوب یک غزلی