ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دفترم پر شده از چل تکه های درد
قلم مدام از پاره های زخم می نویسد وُ
لبخندهای لب پَر شده
ماه دل دل می زند در نجابت مرداب
عشق دانه ای می کارد
تا بروید میوه ی زندگی
تا خط خطی شود سفره ی شام آخر
در ملکه ی مصر بودنم
هزاران رویا خفته بود
آنچنان که جاودانگی در تصور فرعون
و هورا کشیدن بر لب های اهرام
من بیقرار ِ رسیدن وُ جهان همه دیوانه
آغاز دگردیسی ِ عناصر شیطانی ِ چهارگانه
زمین دهان گشوده برای بلعیدن خود
فریاد ِ استخوانهای کوه از بیزاری آمیزش با دریا
سقوط مارپیچ آفتاب و روشنایی ها
همه جا سرخی جهنم ی آشنا
در لکنت ِ ترک خورده ی کویر
چگونه نشانه ای از حیات
چگونه جوانه زند کُنده ی پیر تن ِ آدمیت ؟
بارها چشیده بودم طعم تنی را در شوری دریا
آن سان که در صحرای تشنه، رود ارس جاری
آهای عشق ، کجای قلبم پنهان شده ای
که هنوز هوای لمس تو در رگ هایم می دود
آهای عشق ، کجای قلبم رسوب کرده ای
که اینگونه
مانده ام در انتظار
کنار تن ِ مومیایی شده ی رویا
آهای عشق ....؟
پوران کاوه
بازم از عشق بگو و و و
داداش بزرگم خطاط بود و اولین بار که کسی به سمع و نظرم رساند از عشق گفتن را ،او بود که بر صفحه مقوای سیاه با مرکب سفید نوشته بود:
« هر آن کسی که درین حلقه نیست زنده به عشق،
بر او نمرده ،به فتوای من ،نماز کنید»
ومن نمیفهمیدم معنی اش چیست ،
ولی چون دادش تکیه گاه خوب زندگی مان بود ،مکرر در ذهن خود تکرارش می کردم،شاید از بَر شوم.
سلام
خیلی زیبا بود
درود بر شما و ایشان