ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
و تو
آن شعر محالی که هنوز
با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام
چشم بگشای و مرا باز صدا کن
" ای عشق"
که من از لهجه ی چشمان تو
شاعر بشوم
و تو را سطر به سطر
و تو را بیت به بیت
و تو را عشق به عشق ...
شاید این بار تو را پیش تو
با مرگ خود آغاز کنم ...
ﭼﻪ ﺍﻳﺪﻩ ی ﺑﺪﻱ ﺑﻮﺩﻩ،ﺩﺍﻳﺮﻩ ﺍﻱ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺳﺎﻋﺖ .
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﮑﻨﻲ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻫﺴﺖ :
ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩﻩ ۸ ﺻﺒﺢ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﻮﻱ ﻭ ﻣﻴﺒﻴﻨﻲ ﺷﺪﻩ ۸ ﻭ ﺭﺑﻊ٫ ﻣﻴﮕﻮﻳﻲ : ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺗﺎ ۹ ﻣﻴﺨﻮﺍﺑﻢ ﺑﻌﺪ ﺑﻴﺪﺍﺭنویسنده:نامشخص
ببین چگونه مرا از خودم جدا کردند
غریبه هایی که مرا با تو آشنا کردند
غریبه های عزیزی که از نهایت ذوق
مرا به مستی چشم های تو مبتلا کردند
مرا به کوه نفس گیر عشق تو بردند
و از بلندترین قله اش رها کردند
هنوز چشم من از خواب صبح سنگین بود
که از میان سیاهی مرا صدا کردند
به پشت پنجره ی سبز و ساده ای بردند
و پلک پنجره را رو به باغ وا کردند
به چشم من گل روی تو را نشان دادند
و در دلم هوس چیدنش به پا کردند
خلاصه ، کاش به فردا نمی کشید آن شب
شبی که چشم مرا ، عاشق شما کردند
" بهزوز یاسمی"
لاله دیدم روی زیبا توام آمد بیاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد بیاد
سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند
روی و موی مجلس آرای توام آمد بیاد
بود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیم
لرزش زلف سمنسای توام آمد بیاد
در چمن پروانه ای آمد ولی ننشسته رفت
با حریفان قهر بیجای تو ام آمد بیاد
از بر صید افکنی آهوی سرمستی رمید
اجتناب رغبت افزای توام آمد بیاد
پای سروی جویباری زاری از حد برده بود
هایهای گریه در پای توام آمد بیاد
شهر پرهنگامه از دیوانه ای دیدم رهی
از تو و دیوانگی های توام آمد بیاد