دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

چقدر ماه گرفتگی را دوست دارم

Image result for ‫چقدر ماه گرفتگی را دوست دارم‬‎

چقدر ماه گرفتگی را دوست دارم

شبیه توست
وقتی موهایت را روی صورتت میریزی ...

بگذار تا ببارد باران

Image result for ‫بگذار تا ببارد باران‬‎

بگذار تا ببارد باران

باران وهمناک

در ژرفی شب

این شب بی پایان

بگذار تا ببارد باران

اینک

نگاه کن

از پشت پلک پنجره

تکرار پر ترنم باران را

و گوش کن که در شب

دیگر سکوت نیست

بشنو سرود ریزش باران را

کامشب به یاد تو می آرد

گویی صدای سم سواران را

امشب صفای گریه من

سیلاب ابرهای بهاران است

این گریه نیست

ریزش باران است

آواز می دهم

آیا کسی مرا

از ساحل سپیده شبها صدا نزد ؟

از پشت پلک پنجره می دیدم

شب را و قیر گونه قبایش را

دیدم نسیم صبح

این قیر گونه گیسوی شب را

سپید میسازد

و اقتدار قله کهسار دوردست

در اهتزاز روشنی آفتاب م یخندد

در دوردستها

باریده بود بارانی

سنگین و سهمناک

و دست استغاثه من

سدی نبود سیل مهیبی را که می آمد

و آخرین ستون

از پایداری روحم را

تا انتهای ظلمت شب

انتهای شب می برد

آری کس مرا

از ساحل سپیده شبها صدا نزد


((حمید مصدق))

فکر کن با یار خود در این خزان در حرکتی

Image result for ‫قدم زدن در پاییز‬‎

فکر کن با یار خود در این خزان در حرکتی

حرف خود را می زنی در گوش او در خلوتی
می زند با نم نمش باران میان حرفتان
در خیالت می زنی احساس خود درصحبتی
حرف خود را می زنی اما فقط در نامه ای
می گذاری حرف خود در دست او در پاکتی
قسمتت شد دست او آخر میان این هوا
اینکه با یارت شدی دارد یقینا حکمتی
حرف خود را می خوری از شدت کم رویی ات
فکر خود را می خوری از خاطرش در حالتی
می رسی در منزلش اما نگفتی صحبتت
مانده ای در زیر باران از غمش درحسرتی

محمدصادق رزمی

قاب عکست

Image result for ‫قاب عکس عشق‬‎

این روزها

با قاب عکست
دور می زنم
تحریمِ نبودنت را...


"محمد صادق رزمی "