دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

تا کجا خواهی ماند

تا کجا خواهی ماند٬ تا کجا خواهی بود...


و من از پنجره ی بسته ی تنهایی ها...


به کدامین رویا...


با تو از روشنی روز دگر خواهم گفت....


تو مرا میدانی... تو مرا می فهمی....


و من از خجلت تکرار غمت...


داغی از تاریکی٬ بر دل خود دارم...


تو به من می گویی:


«آنچه بگذشت٬ گذشت...»


ولی از آمدن فردایش ترسانم...


روزی٬ همچون دیروز...


روزی٬ همچون امروز...


که به تکرارِ مکرر باقی است...


به کدامین باور٬ من به تو خواهم گفت...


کز پسِ فرداها...


بهترین روزِ خدا خواهد بود؟؟؟؟


نظرات 2 + ارسال نظر
توکلی دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:55 ب.ظ http://www.midoonesti.com

به خانه ما سر بزن.
حتما مطلبی پیدا می‌کنی که به آن علاقه‌مند شوی.
یا حتی می‌توانی مقاله‌ای بنویسی و پنجره تازه‌ای برای اهل خانه باز کنی.
"می‌دونستی"

www.midoonesti.com

تنها یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 06:57 ب.ظ

شما فوق العاده اید...
شعرتون تا ته استخون آدم نفوذ میکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد