دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

او که شاید روزی بیاید و ببیند و بفهمد

فُتوترانه - کلا نیستین دیگه،کم پیدایین کجا رفتین بگین ما هم بیایم :D امروز  شعر داریم... ----------------------------------- “جا مانده است چیزی جایی که  هیچگاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد

جا مانده است


چیزی جایی

که هیچ گاه دیگر

هیچ چیز

جایش را پر نخواهد کرد ....

..... نقطه چین می گذارم به احترام او

او که شاید روزی بیاید و ببیند و بفهمد

این روزها در نبودش چه می کشم...


"حسین پناهی"

نظرات 1 + ارسال نظر
. خسرو فیضی چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 01:12 ب.ظ

. درودها . . [گل]
.
. ای که خالی همه شب جای تو دربسترماست
. گوشه چشم تو سرچشمه چشم ترماست
. گل کوهی تو، ولی شهرپُراز جلوه توست
. شاهد . آن گل روی تو که در محضرماست
.
. نازم آن کوه کزآن چون تو گلی میروید !!
. که شمیم خوش آن نغمه جان پرورماست
. خانه در کوه گرفتن سبب اش سنگدلی است
. وین صفت عادت سنگین دل سیمین بَرماست
.
. خفته در سنگ بود آتش و خفتی تو به سنگ !
. تا بدانند که در بستر تو آذر ماست
. پیش پای من و دل از چه نهی سنگ بزرگ
. که به هر رهگذری سنگ تو در معبرماست
.
. بستر از سنگ گزیدی تو که خسرو داند
. هدف سنگ تو بشکستن بال و پرماست
. .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد