ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نشانی مرا از سراب نگیر!
من در گستره رؤیا ایستادهام.
نه شب را صدا بزن
نه خورشید را انکار کن.
تنها
چشمانت را ببند!
. سلام . . [گل]
.
. در آستانه طلوع آدینه ای دیگر
. با شکوه ، زیبا
. من و عقربه ها از دشت انتظار
. تا مرزهای افق پیش رفتیم
.
. از دشت های وسیع . از دریاهای بیکرانه گذشتیم
. به شوق شیرین لحظه دیدارت
. با هم طپیدیم
. اما تو با نگاهت بر رهگذران
. از عشق پاک حذر داشتی
. و من مردی از تبار فرهاد . . [قلب شکسته]
. .
. سلام . . [گل]
.
. مدتی هست که از بغض تو من سرشارم
. بی خبر رفتن تو سخت دهد آزارم
. گفته بودی که بدیدار تو خواهم آمد
. مانده ام منتظر تو . ز غم ات بیمارم
.
. بسته ای پنجره را . کوچه چو من بیدار است !
. چشم دیدار تو را باز نگه می دارم
. روزگارم همه تار است بیا تا خورشید
. نور خود را بفشاند به سرای تارم
.
. لب خشگیده من چشم به باران دارد
. چون کویری عطش آلوده و آتش بارم
. سبز کن روح مرا با نفس سرشارت
. جز نگاه تو دگر دل به چه کس بسپارم
.
. گر که با ابر بگویی بشود بارانی
. می شود بار دگر عطر فشان گلزارم
. همچنان منتظر عشق تو و می بینم
. رگباری بزند سبز شود پندارم
.
. چلچله چون بدهد مژده بمن می آیی ؟ ؟
. می نشینم به سر راه تو گل می کارم [چشمک][گل]