ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دردا که درد ما به دوایی نمیرسد | وین کار ما به برگ و نوایی نمیرسد | |
در کاروان غم چو جرس ناله میکنم | در گوش ما چو بانگ درایی نمیرسد | |
راهی که میرویم به پایان نمیبریم | جهدی که میکنیم بجایی نمیرسد | |
این پای خسته جز ره حرمان نمیرود | وین دست بسته جز به دعایی نمیرسد | |
بر ما ز عشق قامت و بالاش یک نفس | ممکن نمیشود که بلایی نمیرسد | |
هرگز دمی به گوش گدایان کوی عشق | از خوان پادشاه صلایی نمیرسد | |
گفتم گدای کوی توام گفت ای عبید | سلطانی این چنین به گدایی نمیرسد |
با زرنگی، خویش را بر قلبِ من نزدیک کن
کُلت را بردار و بر پیشانی ام شلّیک کن !
عشق ما دارَد به نفرت می رسد، کاری بکن
آخرین سوسوی این فانوس را تاریک کن !
دارد این کابوسِ بی پایان به آخر می رسد
کمتر این احساسِ مادرمُرده را تحریک کن!
عشق را با دُشمنی کردن یکی پنداشتی
فرقِ این دو واژه را از یکدگر تفکیک کن
زخم های روحِ من افزونتر از باران شُدند
بر دلم تیرِ خلاصِ عشق را شِلّیک کن!
یدالله گودرزی