دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

سرود

تو آواز زرین مرغ طلوعی 
که بر تاج نخل افق پرفشاند 
تو پرواز خونین مرغ غروبی
که بر صخره ساحل آزرده خواند 
تو قوی سفیدی 
تو مهتاب 
که از بیشه بر آب راند 
تو رویای آن قوچ بشکوه 
در خوان جادو
که در نیمروز عطش تهمتن را به دنبال 
به آبشخور ناز آهو کشاند 
تو رگبار آن ابر دیراب دوری 
سرود طری را 
که با ساقه خشک من خواندی ای دوست 
تو از مشت خاکستر من شکفتی 
تو از بیشه خواب بر آب من راندی ای دوست

"منوچهر آتشی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد