دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

برای تو این شعر را می‌سرایم

برای تو این شعر را می‌سرایم
برای تویی که مرا هیچ و هرگز ندیدی
برای تویی که تو را هیچ و هرگز ندیدم
برای تویی که به صد چشمِ دیگر عزیزی برایم
برای تو این شعر را می‌سرایم

برای تو محبوسِ آن تنگ
برای تو الماس مدفون در سنگ
برای تو ای میهن کوچکِ من
برای تو ای شبچراغ بزرگم
برای تو ای دانه‌ی پربهایم
برای تو این شعر را می‌سرایم

تو را در چکاچاکِ اندیشه‌ها می‌شناسم
تو را در نبردت به ضدِ ستم‌پیشه‌ها می‌شناسم
تو را در صفِ رنج و خون‌ریشه‌ها می‌شناسم

از آنِ تو باشد سرودم
از آنِ تو باشد سپاسم
برای تو ای یار خاموشِ فرخنده‌رایم
برای تو این شعر را می‌سرایم

سیاوش کسرایی

نظرات 1 + ارسال نظر
ئ دوشنبه 22 دی‌ماه سال 1393 ساعت 03:15 ب.ظ http://pazal.blogsky.com

سلام وبلاگ عالی داری به وبلاگ منم بیا نظرت درباره وبلاگ بگو ممنون میشم موفق باشید

http://pazal.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد