ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پشت شیشه باد شبرو جار میزد
برف سیمین شاخه ها را بار میزد
پیش آتش یارمهوش نرم نرمک تار میزد. .
جنبش انگشتهای نازنینش
به چه دلکش
به چه موزون
نقشهای تار و گلگون
بر رخ دیوار میزد. . .
جامهای می تهی بودند از بزم شبانه
لیک لبریز از ترانه
چون دل من
پنجه نرم نگار خوشکل من
بسته میشد باز میشد
جان من لرزنده از ماهور و از شهناز میشد.
چشمهایم میشدند از گرمی پندار سنگین
پلکها از خواب خوش می امدند اهسته پایین
با پر موزیک جان میرفت بیرون
در بهشتی پاک و موزون. . . .
ای زمین بدرود با تو
ای زمین بدرود با تو:
سوی یک زیبایی نو سوی پرتو
دور از نیرنگ هستی
رنج پستی تیره روزی،کشمکش دیوانگی
بی خانمانی خانه سوزی
دارد اینجا آشیانه آرزوی پاک و مغز کودکانه
آرزوی خون و نیروی جوانی دارد اینجا زندگانی. .
دور از همچشمی شیطان و یزدان
دور از آزادی و دیوار زندان دور دور از درد پنهان. . .
دور؟ گفتم دور؟ گفتم سوی خوشبختی پریدم؟. .
چشمها را باز کردم، آه. . . ..دیدم:
یار رفته تار رفته آن همه آهنگ خوش از پرده پندار رفته. . .
پشت شیشه باز برف سیم پیکر شاخه ها را بار میزد
باز باد مست خود را بر در و دیوار میزد،
در رگ من نبض حسرت تار میزد.
گلچین گیلانی