ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بی تو از آخر قصه های مادربزرگ می ترسم می ترسم از صدای این سکوت سکسکه ساز می دانم ! عزیز می دانم که اهالی این حدود حکایت مدام از سوت قطار و سقوط ستاره می گویند اما تو که می دانی زندگی تنها عبور آب و شکفتن شقایق نیست زندگی یعنی نوشتن یاس و داس و ستاره در کنار هم زندگی یعنی دام و دانه در دامنه ی دم جنبانک زندگی یعنی باغ و رگ و بی پناهی باد زندگی یعنی دقایق دیر راه دور دبستان زندگی یعنی نوشتن انشایی درباره ی پرده ها و پنجره ها زندگی تکرار تپش های ترانه است بیا و لحظه یی بالای همین بام بی بادبادک و بوسه بنشین باور کن هنوز هم می شود به پاکی قصه های مادربزرگ هجرت کرد دیگر نگو که سیب طلای قصه ها را کرم های کوچک کابوس خورده اند تنها دستت را به من بده و بیا یغما گلرویی
بزغالهی سیاهی که قصهنویس در قصهاش چیزی از آن ننوشت من بودم! گرگی گرسنه نبودم که پشتِ در خانهی تو، دست به کیسهی آرد فرو ببرم برای گول زدنت! حبهی انگوری که شراب را از سرکه شدن نجات میدهی! دروغ نگفتم به تو هرگز و نخواستم سیاهی دستانم را از تو پنهان کنم در طمعِ بوسیدنت... تو اما درِ خانه را روی من باز نکردی و گرگِ روزگار مرا خورد یغما گلرویی
تو را دوست می دارم
به سان کودکی که آغوش گشوده ی مادر را! شمع بی شعله ای که جرقه را! نرگسی که آینه ی بی زنگار چشمه را! تو را دوست می دارم به سان تندیس میدانی بزرگ، که نشستن گنجشک کوچکی را بر شانه اش و محکومی که سپیده ی انجام را! تو را دوست می دارم! به سان کارگری که استواری روز را، تا در سایه ی دیوار دست ساز خویش قیلوله کند! یغما گلرویی
وقتی دلم درگیر تو ست
آن قدر زیبا می شوم
که گل ها از خجالت
خیس ِ شبنم می شوند
وقتی دلم درگیر تو ست
آن قَدَر می خواهمت... می خواهمت
که نمی گذارم
دنیا به آخر برسد
وقتی دلم درگیر تو ست
من از خدا پُر می شوم
مثل اینکه
برای دوست داشتن ات
هیچ وقت قرار نبوده است بمیرم
وقتی دلم درگیر تو ست
چهار فصل، گل سرخ می شوم
پُر می شوم از کاج ها
یک سبز ِ ممتد می شوم
وقتی دلم در گیر تو ست
پر می شوم
از دختران گل فروش
که با کفش های پر از باران
و دست های خیس ِ عطر تو
بهار را در شهر
دست فروشی می کنند
وقتی دلم درگیر توست...
و من خدایا چه قدر دوستت دارم
آه یک جور دیگر می شوم !
پرویز صادقی
ساده می گویم
دوستت دارم
بی آن که هراس داشته باشم از نگاه های گریزانت
ساده می گویم
دوستت دارم
بی آن که دلم بلرزد از انبوه سکوتت!
ساده می گویم
دوستت دارم
تو ...
دوستم نداشتی هم، نداشته باش
من ...
به آن اندازه ای که تو باید دوستم می داشتی و نداشتی، دوستت دارم
ساده می گویم :
دوستت دارم ...