ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تنهایی تلفنی ست که زنگ می زند مُدام
صدای غریبه ای ست که سراغِ دیگری را میگیرد از من!
یک شنبه سوت وکوری ست که آسمانِ ابری اش ذرّه ای آفتاب ندارد
حرف های بی ربطی ست که سر می بَرَد حوصله ام را
تنهایی زل زدن از پشتِ شیشه ای ست که به شب میرسد
فکرکردن به خیابانی ست که آدم هایش قدم زدن را دوست می دارند
آدم هایی که به خانه می روند و روی تخت می خوابند و چشمهایشان را می بندند امّا خواب نمی بینند
آدم هایی که گرمای اتاق را تاب نمی آورند و نیمه شب از خانه بیرون می زنند
تنهایی دل سپردن به کسی ست که دوستت نمی دارد
کسی که برای تو گُل نمی خَرَد هیچوقت
کسی که برایش مهم نیست روز را از پشتِ شیشه های اتاقت می بینی هر روز
تنهایی اضافه بودن است در خانه ای که تلفن هیچوقت با تو کار ندارد
خانه ای که تو را نمی شناسد انگار
خانه ای که برای تو در اتاقِ کوچکی خلاصه شده است
تنهایی خاطره ایست که عذابت میدهد هر روز
خاطره ای که هجوم می آوَرَد وقتی چشم ها را می بندی
تنهایی عقربه های ساعتی ست که تکان نخورده اند وقتی چشم باز میکنی
تنهایی انتظارکشیدنِ توست وقتی تو نیستی
وقتی... تو رفتهای از این خانه...
وقتی... تلفن زنگ می زند امّا غریبه ای سراغِ دیگری را می گیرد...
وقتی... در این شیشه ای که به شب میرسد خودت را میبینی هر شب...
" دریتا کمو - ترجمه محسن آزرم "