دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

آمد و این کوچه را با خنده هایش زنده کرد

آمد و این کوچه را با  خنده هایش زنده کرد

بیت بیت شعر من ، با عشق خود تابنده کرد



تا فراسوی زمان ،  شور مرا   بر باد داد

نام من در عاشقی ، سرلوحه ی آینده  کرد



سوزها  بود و  نبودش  با من مسکین قرار

تا که آمد ، خانه را با عِطر خود آکنده کرد



سینه ام از یاد او گُر می گرفت در شام غم

این زمستان هم سرآمد؛دشت دل سرزنده کرد



غایب از هر انجمن بودم  به روزِ بی کسی

تا که آخر گوشه چشمی بر دلِ این بنده کرد



لحظه لحظه خاطرات کودکی را گشتم  و

راست گوید که خدا، جوینده را یابنده کرد



    بوسه باران نگاهش گشته این مرداب پیر     

برکه ی خشک دلم را مِهر او پوینده کرد



مات شد از این هبوط  ناگهانی جان من

رو به معراج غزل ،احساس من بالنده کرد


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد