ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
کاش آیینه شوم تا که به روی ام نگری:
یا که خاک ِ گذرت ، تا که به روی ام گذری.
تا به دیروز، تو بودی پری و من پر ِ تو:
حالیا قصّه ی ما قصّه ی دیو است و پری.
تو شدی باد و گذشتی به سبکْ ساری و من
لاله ام، داغ به دل، مانده به خونین جگری.
بر زبان جانِ مرا نیست به جز نامت و تو
گوش ِ دل داری ازسنگ گران تر به کری
در نگنجد به صفت ذات که مانندش نیست
کِلکِ من نیست به وصفت خجل از بی هنری.
به خدا هست خدا: و رنه چگونه ست که تو
حسن ات آن سو رود از حَدِّ جمال بشری.
خوب تر زین نتوان گفت ز حسن ات : کای دوست!
هر که خوب است به گیتی ، تو از او خوب تری.
عمر البتّه عزیز است، من این می دانم:
همه با دوست، و لیکن، اگر آید سپری.
جانِ ما ییّ و نیابیم تورا در بر خویش؛
عمرِ مایی و نبینیم که بر ما گذری!
سایه ی سرو ِ قَدَت گر به سرم بود، نبود
حاصل زندگی ام این همه بی بار و بری.