ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
به افسانه کهنهای دل بستهام که میگفت:پارههای ابر ارواح سرگردان آدمیانند
رو به سوی آسمان، حسرتها، دلبستگیهای ناگفته،
دسته دسته در پرواز
ارواح آدمیان جز این نبوده
آه...چه باری بر دوش آسمان است
از مرگ نمیهراسم
اگر که پارهای ابر شوم
در دستان مهربان باد
تا همه اشک های وامانده را یک روز بر زمین فرو ریزم
از جویهای کوچک، برکههای خوابآلود جنگل و
خاک خیس تازه دیگر بار،
در هیئت ابری برخیزم همراه باد
در بعد از ظهر دلتنگ پاییزی در خیابانی آرام
اگر آهسته میرفتی و باران بارید،
بارانی آشنا که به اشک های دخترکی میماند
که اندوه جاودانش را یک روز در دستان تو گریست،
آنچنان که غبار را از سنگ قبر کهنهای بشوید
تا نام فراموش گشته ای بدرخشد از پس سالها
مرا به یاد خواهی آورد
مرا به یاد خواهی آورد