ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
قاصدک غم دارم غم آوارگی و دربدری
غم تنهایی و خونین جگری
قاصدک وای به من، همه از خویش مرا میرانند
همه دیوانه و دیوانهترم میخوانندمادر من غمهاست
مهد گهواره من ماتمهاستقاصدک دریابم! روح من عصیان زده و
طوفانیست.
آسمان نگهم بارانیست- قاصدک غم دارم-
غم به اندازهسنگینی عالم دارم
قاصدک غم دارم،غم من صحراهاست افق تیره او ناپیداست
قاصدک، دیگر از این پس منم و تنهایی و
به تنهایی خود در هوس عیسایی و به عیسایی خود منتظر
معجزهای غوغایی.
قاصدک! زشتم من، زشت چون چهره سنگ خارا
زشت مانند زال سفید
قاصدک حال گریزش دارم
میگریزم به جهانی که در آن پستی نیست
پستی و مستی و بد مستی نیست
میگریزم به جهانی که مرا ناپیداست
شاید آن نیز فقط یک رویاست