دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

بی قرار...!

وقتی که تنها بهانه دل تنهایم تو هستی چگونه از تو بگذرم ؟

وقتی که اشکهایم برای عشق تو جاری می شود چگونه از تو بگذرم ؟

وقتی دل بیقرارم تنها با تو آرام می گیرد چگونه از تو بگذرم ؟

وقتی که آسمان دلم برای تو و دوری از تو هر دم می بارد چگونه از تو بگذرم ؟

وقتی تنها آرزویم در کنار تو بودن است چگونه از تو بگذرم ؟

وقتی تنها دلخوشی خستگی هایم شنیدن صدایت است چگونه از تو بگذرم ؟

نمی دانی که انتظار دیدارت دل بیقرارم را پیر کرد

نمی دانی که لحظه های بی تو بودن سخت ترین لحظات زندگی ام هستند

نمی دانی که برای رسیدن به لحظه با تو بودن تا کنون تمامی ستاره ها را شمرده ام!

آری من دیوانه ام ، من دیوانه ام و دیوانگی هم عالمی دارد!

ای عشق من ای کاش می توانستم از عشق تو آواره کوی و بیابان شوم

اما چه کنم که حتی آوارگی هم نمی تواند دوای دردم شود!

آری من برای عشق تو گریه می کنم ، گریه می کنم ، گریه می کنم !

آنقدر اشک می ریزم تا شاید خدا جوابم را دهد و نظری بر این بنده حقیر کند

آری عاشقم ، عاشقی دلشکسته و غریب که در حسرت عشق تو پرپر می شود!

اگر عاشقی گناه است پس بدان من گناهکارترین بنده خدا هستم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد