بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که میبینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
درباره من
من نشانی از تو ندارم،اما نشانیام را برای تو مینویسم:
در عصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،وارد کوچه پس کوچههای تنهایی شو!
کلبهی غریبیام را پیدا کن، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگیام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن!
مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشستهام..........
ادامه...
شبیهِ نرمیِ یک ابر، مهربان بودی
همیشه خنده به لب بودی و جوان بودی
صداقتِ هنر از جوهرِ تو پیدا بود
و عشق کارِ تو بود و تو کاردان بودی
میانِ چشمه ی مهتاب می درخشیدی
شبیهِ آینه بینِ ستارگان بودی
حریمِ امنیت و عشق ،" در پناهِ تو " بود
میانِ زندگی خویش ، قهرمان بودی
اگر چه قصه ی تو عاشقانه شد آغاز
تو انتهای غم انگیزِ داستان بودی
خبر ، تلاقی ِ سنگینِ پُتک و آینه بود
تو چون شکفتنِ یک بُغضِ ناگهان بودی
حدیثِ رفتنِ تو ساده تر ز رویا بود
به روی ِ هودَجِ بالِ پرندگان بودی.....
دکتر یدالله گودرزی