دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

نوستالژی کودکی

کودکیم را با همان نجابت کودکیش می طلبم

بی واسطه ی دستهای پر گناه بزرگسالیم

آاااه...کودکی...

کجای لایه های ضخیم ِذهن ِخفته از مرگِ زمان

پنهان گشته ای و عشق را به مسلخ برده ای؟!!!

اشک های کودکیم در کاسه ی چشم خشکیده و

عشق های بی ریایش در دهلیز قلبم دفن.

نبش قبر می کنم؛

می جویم اشک و عشق کودکیم

پژواک گمشده ی صدا ها و تصویرهای کودکیم

در این سیاه چاله ی مغشوش ِذهن ِ پر از کابوسم

از برزخ بی زمانی می خروشد و

بر گور فراموش شده کودکی می گرید.

آاااه می طلبم

کودکیم را بی واسطه ی دستهای گناه آلود بزرگسالیم...

زیبا آصفی(آمــین)91/1/21

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد