دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

با تو

اعتمادی که به چشمان تو هست
اعتمادی که به دستان تو هست
با تو دیگر ز چه باید ترسید؟
به خودم می گویم:
به چنین دستانی ... می شود داد همه دنیا را ... و همه وسعت تنهایی را.
با تو دیگر ز چه باید ترسید؟
با تو باید خندید ... با تو باید برخاست ... با تو باید روئید...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد