ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
باران که میزند به پنجره،
جای خالیاَت بزرگتر میشود !
وقتی مِه بر شیشهها مینشیندُ
بوران شبیخون میزَند،
هنگامی که گُنجشکها
برای بیرون کشیدنِ ماشینم از دلِ برف سَر میرسند،
حرارتِ دستانِ کوچکِ تو را
به یاد میآورم
وَ سیگارهایی را که با هم کشیدهایم،
نصف تو،
نصف من...
مثلِ سربازهای هم ْسنگر !
وقتی باد پردههای اتاقُ
جانِ مَرا به بازی میگیرد،
خاطراتِ عشقِ زمستانیمان را به خاطر میآورم
دست به دامنِ باران میشوم،
تا بر دیاری دیگر ببارد
وَ برف
که بر شهری دور...
آرزو میکنم خُدا
زمستان را از تقویمِ خود پاک کند !
نمیدانم چگونه،
این فصلها را بیتو تاب بیآورم !
((نزار قبانی))
انتظار بارانی را میکشم
که پلک بر هم بگذارم
باریده است !
بانو !
به تماشای باران ستارهها
بی چتر
بیا
((کیکاووس یاکیده))
آفتاب را دوست دارم
به خاطر پیراهن ت روی طناب رخت"بیژن نجدی"
هر وقت قصد میکنم دیگر از تو ننویسم
باران میبارد ..
نغمهای زمزمه میشود
کسی از تو میپرسد
خاطرهای جان میگیرد !
و من در کشاکش این نبرد نابرابر
همیشه مغلوب میشوم
نبودنت درد میکند!
درست مثل روز اول ...
شایدم کمی بیشتر
من به دستهای خالیام خیره میشوم
و در ناباوریهای بیرحمانهی تمام روزهای نبودنت
دستهای خالیام ... جای خالیات ... نبودنت
و این پاهای خستهی بیپرسه
درد میگیرد ...
((نیکی فیروز کوهی))
به باران ِ بی امان پاییز
هیچ روایت زردی
تا ابد نخواهد بود
تو بر امتداد زوالم
بهارباش
((نیلوفر ثانی))