دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

ای نوای من ، از نوای تو


ای نوای من ، از نوای تو

نای من پر از نغمه های تو

ناله های من ــ شاد یا غمین ــ

می زنم نفس ، در هوای تو

در زمانه ما ، زنده ی هم ایم

تو برای من ، من برای تو

آفتاب من ! با تو هستم ای...

ذره ذره ام ، آشنای تو

رفته ام به اوج ، از حضیض ها

تا نهاده ام سر به پای تو

تو مقدسی ، از تو کی کنم ،

شکوه با کسی جز خدای تو ؟

خواهی ام بخوان ، خواهی ام بران !

راضی ام همه ، با رضای تو

فدیه ی تو را ، تن نیاورم

جان فدای تو ، جان فدای تو


"حسین منزوی"

بازو به بازوی هم


بازو به بازوی هم ، در خیابان روانیم

باچتری از عشق ، در زیر باران روانیم

ماراچه پروای توفان و بیش وکم ِ آن

مرغابیانیم و بربال ِ توفان روانیم

گر بشکند پای مان ، در خم راه ، غم نیست

این راه را ما به پای دل و جان روانیم

درمان گیرد فریب صلاح وسلامت

کز جان خود دست شسته به میدان روانیم

با شور ما ، عزم دیوارها برنتابد

بانگ نی ایم و به سوی نیستان روانیم

خورشید در ماست تابان و ما این سفر را

با آفتاب درخشان ِایمان روانیم

ما را چه پروای ظلمت که تا عشق با ماست

با خضر تا چشمه ی آب حیوان روانیم

رد می شویم از فراز سر صخره و سنگ

بربال سیمرغ و فرش سلیمان روانیم


"حسین منزوی"