دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

خندیدی و با خنده ات، شهر دلم تسخیر شد

Image result for ‫لبخند بزن جانا‬‎
خندیدی و با خنده ات، شهر دلم تسخیر شد
لبخند معروف ژوکوند با خنده ات تحقیر شد
***
غوغا به پا کردی ببین، شوری به دنیا دست داد
حتی خدا با دیدنت بر خلقتش درگیر شد
***
قبل از تو شعرم سرد بود درگیر وزن و قافیه
حالا ببین از عشق تو دیوان من تحریر شد
***
در خواب دیدم بی سخن دل را به یغما میدهم
با چال روی گونه ات آن خواب هم تعبیر شد
***
بر تاب گیسویت دلم گفتم به هر سو میرود
کار از دل و گیسو گذشت، جانم به تو زنجیر شد
***
تا ریختی از عشق خود جام پیاپی در دلم
هر درد در این سینه بود، یک باره بی تاثیر شد
***
حتی زمین هم ایستاد تا بنگرد روی تو را
اینگونه بود فصلی جدید با خنده ات تصویر شد
***
ای وای با یک خنده ات هوش و حواسم پاک رفت
آنقدر بودم محو تو، یک بار دیگر دیر شد

شاعر:؟؟؟

نظرات 1 + ارسال نظر
ساره منجزی سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 11:42 ق.ظ

سرشاری از احساس ای پاریسِ بارانی
وقتی که از آرامش و از عشق می خوانی


در روزهایت چکه چکه می چکد خورشید
شبهای تو چون تکّه های روز نورانی


با رقص نور و شورِ آدمها سرت گرم است
“ایفل” برایت صحنه را کرده چراغانی


در تو هزاران چون ونوس غرقِ تماشایند
سرشاری از استوره های نابِ یونانی


درپیش چشم عاشقان، جاری ست رودِ سِن
هر آدم عاشق می شود اینجا به آسانی!


**
.. امّا ازاین سیلابِ زیبایی زده بیرون
شورابه های چرکیِ یک زخم پنهانی


در ایستگاهِ آخرین متروی شب،خیس است
یک جُفت چشم ِبیقرارِ داغ و توفانی


از فقر می گرید کسی در پیشِ چشم تو
سرشاری از اندوه ای پاریسِ بارانی !

یدالله گودرزی
(پاریس/شهریور۹۷)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد