دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی

Image result for ‫دیگر نبات را نخرد مشتری به هیچ‬‎

فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی

فیروز روز آن که تو بر وی گذر کنی

آزاد بنده‌ای که بود در رکاب تو

خرم ولایتی که تو آنجا سفر کنی

دیگر نبات را نخرد مشتری به هیچ

یک بار اگر تبسم همچون شکر کنی

ای آفتاب روشن و ای سایه همای

ما را نگاهی از تو تمام است اگر کنی

من با تو دوستی و وفا کم نمی‌کنم

چندان که دشمنی و جفا بیشتر کنی

مقدور من سریست که در پایت افکنم

گر زآن که التفات بدین مختصر کنی

عمریست تا به یاد تو شب روز می‌کنم

تو خفته‌ای که گوش به آه سحر کنی

دانی که رویم از همه عالم به روی توست

زنهار اگر تو روی به رویی دگر کنی

گفتی که دیر و زود به حالت نظر کنم

آری کنی چو بر سر خاکم گذر کنی

شرط است سعدیا که به میدان عشق دوست

خود را به پیش تیر ملامت سپر کنی

وز عقل بهترت سپری باید ای حکیم

تا از خدنگ غمزه خوبان حذر کنی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد