دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

توهم

Image result for ‫توهم‬‎

ما یکدیگر را در این شهر

بین همین مردم

در جائی که همه چیز جلوی دست و پای ما را می گرفت

دیدیم

جلوی چشم همه

و بین همه

با یکدیگر سخن گفتیم

ولی اکنون نمی دانم

در کدام کشور دور دست

در کدام قصر دور افتاده و با شکوه

با یکدیگر آشنا شده ایم

جائی که همه چیز سایه ای از ما بوده است

جائی که فقط حضور گل ها را حس کرده ایم

جائی که شبیه به باغ میوه بوده

شاید جائی خارج از فضا

شاید روزی خارج از زمان

روزی و جائی که آن را بخاطر نمی آورم

ولی به یاد دارم

یقین دارم

که دیر زمانی در چشم های یکدیگر خیره شدیم

که دیر زمانی با یکدیگر سخن گفتیم

کجا بود

کی بود

در کدام خانه بود

که دلهای ما با هم سخن گفتند؟


"بیژن جلالی"


من از کلاف سر خود خیال میبافم

Image result for ‫خیال می بافم‬‎
من از کلاف سر خود خیال میبافم
برای اسب سفید تو یال میبافم

تمام حال و هوای مرا کسی برده
و مدتیست که در سینه حال میبافم

فریب داده مرا آدمی که حوا بود
برای باغ دلم سیب کال میبافم

و مرغ عشق من امروز در قفس جان داد
برای آن قفس کهنه بال میبافم

وبال گردن من بود عشق و رسوایی
و بعد رفتن او هم وبال میبافم

کنار خنده ماه و کرشمه ی مهتاب
برای صورت خورشید...خال میبافم

اگر رسید زمستان و او به من نرسید
به جای او...خودم امسال شال میبافم

تمام فرصت دل را شبی بهم زد و رفت
برای عشق دوباره مجال میبافم

و زیر نم نم باران کسی مرا بوسید
ببخش حضرت باران! خیال میبافم!

شاعر:؟؟؟