پاییز آمده ست که خود را ببارمت!
پاییز: نام ِ دیگر ِ «من دوست دارمت»
بر باد می دهم همه ی بود ِ خویش را
یعنی تو را به دست خودت می سپارمت!
باران بشو، ببار به کاغذ، سخن بگو...
وقتی که در میان خودم می فشارمت
پایان تو رسیده گل ِ کاغذی ِ من
حتی اگر که خاک شوم تا بکارمت
اصرار می کنی که مرا زودتر بگو
گاهی چنان سریع که جا می گذارمت!
پاییز من، عزیز ِ غم انگیز ِ برگریز!
یک روز می رسم... و تو را می بهارمت!!!
"سید مهدی موسوی"
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1396 ساعت 08:09 ق.ظ
در این خانه که بویی از ریا نیست
تمام زینتش جز بوریا نیست
اگرچه وسعتش چون آسمان است
برای دشمنیّ و کینه جا نیست
همیشه بوی خوب عشق دارد
دمی از عطر شب بوها جدا نیست
به دنبال کسی این جا نگردید
در این جا هیچ کس غیر از خدا نیست
دلی دارم، دلی عاشق تر از پیش
که در دستش همیشه مهربانی ست!
شهاب گودرزى