ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
مرا جز مردن
و آرمیدن
شوقی نیست
و اگر چند روزی
در خانه ی ویران
لنگ کرده ام
از برای توست
و تو آن را می دانی
و مرا صبر زیستن
و توان زندگی بخشیده ای
"بیژن جلالی"
خداوندا
می خواهم در آغوش تو زندگی کنم
دست تو در دستم باشد
و بر سینه ات آرمیده باشم
و شب ها پلک هایم با اعتماد تو بر هم روند
و صبح ها به امید تو خورشید را ستایش کنم
ولی افسوس افسوس افسوس
که باد زمستانی در آغوش تو نیز دویده است
و شبی بین چشمان من و تو خیمه زده است
ولی میدانم که زار گریستن مرا می بینی
ولی می بینم که غم بی پایان مرا میدانی
"بیژن جلالی"