بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که میبینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
درباره من
من نشانی از تو ندارم،اما نشانیام را برای تو مینویسم:
در عصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،وارد کوچه پس کوچههای تنهایی شو!
کلبهی غریبیام را پیدا کن، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگیام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن!
مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشستهام..........
ادامه...
چشمان من شبیهِ تو هرگز ندیده است
قُربانِ آن کسی که تو را آفریده است !
تو مثلِ آن بلورِ روانی که آسمان
از شهد وشیرو شعر تورا پروریده است
یا آن که دستِ معجزه سازِ خدا تو را
از روی کاردستیِ ِ شیطان کشیده است!
گویی ازآب و آتش و باد و خیال و خاک
یک قطره روی بومِ حقیقت چکیده است
شاید خدا برای تمام فرشتگان
پیغمبری به نامِ شما برگزیده است
شیرین که ماهپاره ی زیبای قصه هاست
پیشِ طلوعِ روی تو حیرت دمیده است
یوسف که دست بسته ی تقواست، پیشِ تو
دستانِ بی اراده ی خود را بُریده است !
گیسوی چون کمندِ تو یلداتر از شب است
پیشانیِ بلندِ تو مثل سپیده است
تو آن پدیده ای که زبان از تو عاجزاست
هرکس بخواهد از تو بگوید پدیده است.. !
یدالله گودرزی
r/