کاش درختی میشدم
یکه و تنها
در کشوری دوردست
که از کنار من
نه مردی میگذشت
و نه در سایهی من زنی میخفت.
فقط بر شاخههای من
مرغکی چند مینشستند
و آواز میخواندند
و از سنگینی آنها
شاخههای من خم میشد
و از رفتن آنها
برگهای من میلرزید.
"بیژن جلالی"
دوشنبه 17 مهرماه سال 1396 ساعت 11:35 ق.ظ
خاک
همه ی ما را
از یکدیگر
جدا خواهد کرد
پس از هم اکنون
چشمان خود را
به دیدن در خاک
عادت دهیم
و گوش های خود را
برای شنیدن در خاک
حاضر کنیم
و قلب های خود را
چون چشمه ای کنیم
که در خاک
خواهد جوشید
"بیژن جلالی"
دوشنبه 17 مهرماه سال 1396 ساعت 08:45 ق.ظ
بدون شک
در درون من
دریایی هست
زیرا برخورد
موج های آن را
با سینه ی خود
حس می کنم
و صدای آن را
در گوش های خود
می شنوم
و گاه تن من
چون قایق فرسوده ای
در گردابهای آن
فرو می رود
و نگاه من
بر پهنه ی عظیم آن
گم می شود
"بیژن جلالی"
دوشنبه 17 مهرماه سال 1396 ساعت 07:45 ق.ظ