دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

ای راحت روانم ، دور از تو نا توانم

Image result for ‫ای راحت روانم ، دور از تو ناتوانم‬‎
ای راحت روانم ، دور از تو نا توانم 
باری ،بیا ، که جانم در پای تو فشانم

گیرم که من نگویم ،لطف تو خود نگوید:
کین خسته چند نالد هر شب بر آستانم؟

ای بخت خفته ،برخیز، تا حال من ببینی
وی عمر رفته ،باز آی،تابشنوی فغانم

ای دوست ،گاه گاهی می کن بمن نگاهی
آخر چو چشم مستت من نیز ناتوانم

بر من همای وصلت سایه از آن نیفگند
کز محنت فراقت پوسید استخوانم

این طرفه تر که:دایـم تو با منی و من باز
چون سایه در پی تو گرد جهان روانم

کس دید تشنه ای را غرقه در آب حیوان
جانش بلب رسیده از تشنگی؟ من آنم

خواهم که یک زمان من با تو دمی بر آرم
از بخت بد عراقی آن هم نمی توانم

"فخرالدین عراقی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد