دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

اگر دوباره بخواهی، دوباره می شکنم

Image result for ‫اگر دوباره بخواهی، دوباره می شکنم‬‎
زدی شکستی و شد تکه تکه جام تنم
اگر دوباره بخواهی، دوباره می شکنم

چگونه فرصتِ فریاد را به چنگ آرم؟
که چنگِ مرگ نهاده است دست بر دهنم

سکوتِ مبهم سازی شکسته را مانم
مگر که زخمه ی زخمی درآوَرَد سخنم

امیدِ شعله ز خاکسترم نداشته باش !
نمانده هیچ نشانی از آتشِ کهنم

نشان زیستن از من مجو که با این حال
به رقص مرگ شبیه است دست و پا زدنم

چنان برون زدم از خود میان برزخ روح
که خاک بستر من گشت و آسمان کفنم!

کسی نرفته به یغما چنان که من، ای دوست!
«چنین که دستِ تطاول به خود گشاده منم!!»

یدالله گودرزی

متعهدترین لااُبالی دنیا

Image result for ‫دوری‬‎
چه کرده ای 

که از پشت فرسنگها و سالها فاصله

بی آنکه ببینمت

بی آنکه لمست کنم

بی آنکه هرگز بوسیده باشمت

ازآنِ تو شدم

متعهدترین لااُبالی دنیا

احساس می کنم بکارت ذهنم

درحال ترمیم است

به کارَت میآیم ؟

افشین یداللهی

آه ای عشق من ای از آن من

Image result for ‫آه ای عشق من  ای از آن  من‬‎
می خواهم  یک چیزی را بدانی
این را بدانی که
اگر به ماه بلورین
به شاخه قرمز پاییز تدریجی در پنجره
بنگرم
و اگر در کنار آتش
خاکستر دست نخورده
و تن پرچروک هیزم را لمس کنم
هرچیزی مرا به سوی تو می آورد
همچنانکه هر چیزی که وجود دارد
بوهای خوش ، نور ، فلزات
قایقهای کوچکی هستند
که بادبان برافراشته اند به سوی جزیره های تو
که در انتظار منند

اکنون اگر اندک اندک دوستم نداشته باشی
من نیزدوستت نخواهم داشت اندک اندک

اگر ناگهان مرا فراموش کردی
در جستجوی من نباش
زیرا پیش از آن تو را فراموش کرده ام

اگر طولانی و دیوانه بپنداری
توفان علامتهایی که از زندگیم می گذرند
و تصمیم بگیری ترکم کنی
در ساحل قلبم
جایی که ریشه هایم آنجاست
یادت باشد
که یک روزی
ساعتی
من ریشه ها وشاخه هایم را برخواهم داشت
و رهسپار خواهم شد به سوی سرزمینی دیگر

اما اگر روزی
ساعتی
احساس کردی
که شیرینی سختت را
سرنوشت برای من مقدر کرده
اگر روزی گلی از لبانت بروید
در جستجوی من

آه ای عشق من  ای از آن  من
در من همه شعله ها تکرار می شود
در من نه چیزی خاموش شده نه چیزی فراموش شده
عشق من از عشق تو زندگی می گیرد
محبوبم
و در دستانت خواهد بود
تا روزی که زنده ای
بی آنکه از عشق توجدا شود

پابلو نرودا