می آید صدا از خیابان شب
تو می آیی از سمت پنهان شب
تو می آیی و چتر روشن به دست
قدم می زنی زیر باران شب
تو می آیی و رودی از روشنی
روان می شود روی دامان شب
ببین سایه های فروخفته را
رها در سکوت پریشان شب
ببین غربت قهوه ای رنگ من
که شد ته نشین توی فنجان شب
ببین درد یک عابر خسته را
که له می شود زیر دندان شب
دراین ظلمت وحشت افزابکار
گل ماه را توی گلدان شب
بیا بالهای مرا باز کن
رهایم کن ازبند زندان شب
در این بیت آخر رسیدی بگو
به پایان من یا به پایان شب
"یدالله گودرزی"
یکشنبه 14 آذرماه سال 1395 ساعت 09:56 ب.ظ