دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

سهم آبادی این تابستان

Image result for ‫سهم آبادی این تابستان‬‎
باغ بی برگ من از تاریکی
پا به دنیای پر از نور گذاشت
رفت از ذهن زمین سالی که
رنگ دلمرده ی تنهایی داشت
 
شاخه ها، غرق فراوانی گل
ریشه ها، دست در آغوش زمین
رود ها، تا دل دریا روشن
آب ها تا سر ِچشمه، شیرین
 
برگ می رقصد و باد از غوغا
سرِ بی تابی باران دارد
باغ من، خستگی طولانی
از تماشای زمستان دارد
 
زیر آرامش ِچتر خورشید
رقص ِبی تابی نور و سایه ست
سهم آبادی این تابستان
رونق باغچه ی همسایه ست
 
نذر آبی که درین آبادی ست
بذر امید درین خاک بپاش
غرق بی تابی گندم ها شو
فکر دلتنگی این مزرعه باش

 

«عبدالجبار کاکایی»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد