دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

المنه لله که دلم صید غمی شد

Image result for ‫المنه لله که دلم صید غمی شد‬‎

دل پیش تو و دیده به جای دگرستم
تا خصم نداند که تو را می‌نگرستم

روزی به درآیم من از این پرده ناموس
هر جا که بتی چون تو ببینم بپرستم

المنه لله که دلم صید غمی شد
کز خوردن غم‌های پراکنده برستم

آن عهد که گفتی نکنم مهر فراموش
بشکستی و من بر سر پیمان درستم

تا ذوق درونم خبری می‌دهد از دوست
از طعنه دشمن به خدا گر خبرستم

می‌خواستمت پیشکشی لایق خدمت
جان نیک حقیرست ندانم چه فرستم

چون نیک بدیدم که نداری سر سعدی
بر بخت بخندیدم و بر خود بگرستم

سعدی

نظرات 1 + ارسال نظر
سیما بلوری پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 07:19 ق.ظ

بی تو در خلوت خود شب همه شب بیدارم
آه… ای خفته که من چشم به راهت دارم

خانه ام ابری و چشمان تو همچون خورشید
چه کنم؟ دست خودم نیست اگر می بارم

کم برای من از این پنجره ها حرف بزن!
من بدون تو از این پنجره ها بیزارم

این که شیرین شده غم خوردن من نیست عجیب
که از اندوهِ نگاهی عسلی سرشارم

جان من هدیه ی ناچیزی ست تقدیم شما
گرچه در شأن شما نیست همین را دارم

کاش می شد که در این خانه شبی از شب ها
دست در دست تو ای خوبترین! بگذارم

من که تا عشق تو باقی ست زمینگیر توام
لااقل لطف کن از روی زمین بردارم!

*دکتر یدالله گودرزی*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد