دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

بهار چشم های تو بود

Image result for ‫نقاشی زمستان‬‎

بهار

چشم های تو بود

پلک می زدی شکوفه میریخت

حالا انگار

روی زمستان گیر کرده است

سوزن فصل ها


"رضا کاظمی"

دلم انگار فقط یاد کسی افتاده

Image result for ‫دلم انگار فقط یاد کسی افتاده‬‎

نه به چاهی نه به دام هوسی افتاده

دلم انگار فقط یاد کسی افتاده

 

غرق یادت شدم ای چشم تو روشن، آنقدر

که به اقیانوس انگار خسی افتاده

 

از همان روز خداحافظی پاییزی

به دهان غزلم طعم گسی افتاده

 

آخرین برگم در دست درختی در باد

که اگر زود به دادش نرسی، افتاده

 

گرچه آرام، پر از وسوسه ی عصیانم

مثل شیری که به چنگ قفسی افتاده


"سجاد رشیدی پور"

آنقدر خسته ام که می خواهم به خوابی گران بروم

Image result for ‫خواب ابدی‬‎
آنقدر خسته ام که می خواهم به خوابی گران بروم
جایی در دور دست، جایی در خلوت
تا صدای هیچ جنبنده ای بیدارم نسازد
و درروزگارانی دور از خواب برخیزم
آنقدر دور که زبان کسی را نفهمم
من زخمیِ سوء تفاهم ها، از تفسیرها خسته ام
چشم در چشم با زبانِ اشاره سخن خواهم گفت
گوش را رها خواهم ساخت، با دست هایم عاشق خواهم شد
من اسباب ریا را دور خواهم افکند، زبان را رها خواهم کرد
و عشقم را با تپش تند قلبم، با تنگی و گشادگی مردمک چشمانم اثبات خواهم کرد
خسته از جستجوی معانی در هزارتوی کلام به عینیت اکتفا خواهم کرد

"هلن امینی"