دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

تو در من می طپی

Image result for ‫خواستن تو‬‎
تو در من می طپی
و من آغاز می شوم
با من راه می روی
و برگهای زرد از من فرو می ریزد
در من قدم می زنی
و هزار جوانه از من می روید
با من سخن می گویی
و حرفهای تو شعر می شود
شعر من
من ترا می نوشم در آب در چای
زیر دندانم طعم تو چون گندم
چون خوشه انگور
من ترا در خود می شویم
با عطر کویر
عطر تن خود
من ترا می بینم
هر دم در هر نفسم
وقت سحر هنگام غروب
در زیر آسمان عشق خودم
و ترا می خوانم در یک شعر قشنگ
هر کجا می روی برو
فقط باش 

نسرین بهجتی

عشق

Image result for ‫عشق همین خنده های ساده توست‬‎

عشق

همین خنده های ساده توست
وقتی
با تمام غصه هایت
می خندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم

کیکاووس یاکیده

صـد سال پیش از این

گُل بود و سبزه بود و سرودِ پرنـده بود 

در آفتاب, گرمیِ شـــادی دهنده بود 

بر آب و خاک, بادِ بــهشتی وزنده بود 

در باغ بود کــاجی پر شاخ و سهمگین 

دستی به یادگاری صـد سال پیش از این 

بر آن درخت, نامِ دو دلــداه کَنده بود 



پروانه و فریدون, صد سال پیش از این, 

یک روز آمدند در این بــاغِ دلنشین؛ 

گُل بود و سبزه بود و دلِ تندِ فـروَدین: 

می زد نسیم نرمک بر رویِ برکه چنگ 

می گشت قویِ سیمین بر آبِ سیمرنگ 

خورشید گَردِ زرین می ریخت بر زمین. 



بر روی شاخه, مرغکِ خوشرنگ می سرود: 

" بنگر! چگونه غنچه ی نازک دهان گشود! 

گلشن جه رنگِ زیبــا دارد به تار و پود! 

سرتاسر است هستیِ جاوید و نیست مرگ. 

به به! چه دلرباست تماشایِ رقــصِ برگ! 

به به! چه دلکش است سرودِ نسیم و رود! " 



با سایه روی سبزه, گُــلِ تازه می نوشت: 

" بنگر! چگونه رفته زمین, آمده بــهشت! 

بنگر! چگونه آمده زیبـــا و رفته زشت! 

هرگز به باختر نرود مــــــهرِ تابدار 

دیگر ز تیره روزی, دور است روزگـــار 

دیگر ز تیره بختی, پاک است ســرنوشت. " 

Image result for ‫یادگاری روی درخت کاج‬‎

پــروانه می نشست به هر جا و می پرید 

زنـــبور, شیره از لبِِ گلبرگ می مکید 

بر رویِ گــُل, نسیمِ دل انگیز می وزید 

عکسِ درخـت را به دلِ آب می گسیخت 

خرگوش می دوید و به سوراخ می گریخت 

آنگاه می گـریخت ز سوراخ و می دوید 



پـروانه و فریدون, صد سال پیش از این, 

یک روز آمدند در این بــاغِ دلنشین. 

گفتند: " نیست جایی زیباتر از زمـین! " 

زیرا که سبزه بود و ســرودِ پرنده بود 

در آفتاب, گــرمیِ شادی دهنده بود 

بس دلنواز بود تماشایِ فـــروَدین... 



امـروز, زیرِ شاخه ی این کـــاجِ سهمناک 

پـــروانه و فـریدون گردیده اند خــاک 

رخسارِ زردِ باغ, پُر از درد و رنـــج و باک 

خورشید نیست... گرمیِ شادی دهنده نیست... 

گُل نیست... سبزه نیست... سرودِ پرنده نیست. 

از بادِ سخت, دامنِ دریاچه چــاک چــاک. 



امّـا, هنوز بر تنه ی کـــاجِ سالدار 

نامِ دو یارِ دیرین مانده به یــادگار... 

بالای کـــاج, تندر, در ابرِ اشکبار 

می غرّد از تــهِ دل: " ای تیره آسمان! 

جز نام, چیزِ دیگر مانَـد در این جهان؟ 

یا نـام نیز می رود از یــادِ روزگار؟ "

"گلچین گیلانی"

سایه های بی صدا...

نیمه شب نجواکنان در گوش هم

راه افتـــــادیم دوشـــادوش هم

ساحل و ماه و سکوت نیمه شب
شاخه ها سر برده در آغوش هم

جیرجیرکهـای شب خوان یکصـدا
مست از غوغای نوشانوش هـم

موجها غرق تماشامـــــان شـدند
تـــا که بـــالا آمــدند از دوش هـم

قرص ماه از آسمـــان مبهوت مـا
مـا رها از خویشتن، مدهوش هـم

بسته شد عهدی میان ما؛ زدیم
مُهر مهری بر لب خــاموش هـــم

سایه های ما به هم محرم شدند
بی صــدا رفتند در آغــــوش هـم

"خلیل جوادی"