دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

من دردم


من دردم
درد یعنی صورت پاییزی تو
یعنی نا امید
بعضا قامت تو ، بعضا دهان تو
و بعضی وقت ها ، سایه ی پشت چشمان تو

یعنی کودکی تو
در کوچه های استانبول
استانبولی که گاهی وقت ها
احساس می کنم هیچ وقت ندیده ام

و یا شمعی که تو
شبانه در کلیسا
روشن اش می کنی
و یا مرگ تو
برای صورتی که
هیچ وقت ندیده ای

یعنی زمان
که در نبود تو
بی معناست
و صورتی که همیشه در من
تغییر می کند

صورتی که
هم شب و هم سپیده دم را
با خود دارد

من
آن آواره ام
که در دست خط درد
بزرگ شده ام

ایلهان برک
مترجم : سیامک تقی زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد