دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

بدترین اتفاق


همیشه کسانی هستند
که در نهایت دلتنگی
نمی توانیم آنها را در آغوش بگیریم
بدترین اتفاق شاید همین باشد

ایلهان برک
ترجمه : سیامک تقى زاده

دلم برای تو تنگ شده است


دلم برای تو تنگ شده است
اما نمی‌دانم چه کار کنم
آرام می‌گریم
حال آدمی را دارم
که می‌خواهد به همسرِ مُرده‌اش تلفن کند
اما نمی‌کــند
چـرا که به خوبی می‌داند
در بهشت
گوشی‌ها را برنمی‌دارند

رسول یونان

مرا نفرین کرده ای زن


مرا نفرین کرده ای زن
مرا به زیستن بی خودت
تنهایی در خانه ای پر از حضورت
ومردن کنارپریشانی ام نفرین کرده ای
مرا نفرین کرده ای زن
به نسرودن عاشقانه های سبز
به ندیدن دختران معصوم دشت
به کوری و سیاهی نفرین کرده ای زن
ومن باز نخواهم گشت
تا به بوسه ای رهایم کنی
ودعایم کنی با لبهایت که شاید
عاقبت به خیرشوم
با حضورت
با عاشقانه هایم

أنسی الحاج
مترجم : بابک شاکر

همراه...


همراهت می آیم
تا آخر راه
و
هیچ نمی پرسم
هرگز
با تو
اول کجاست ؟
با تو
آخر کجاست ؟

عباس معروفی