دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

آرزوی من...

چه می شد اگر خدا، آن که خورشید را


چون سیب درخشانی در میانه ی آسمان جا داد


آنکه رودخانه ها را به رقص در آورد، و کوه ها را بر افراشت


چه می شد اگر او، حتی به شوخی


مرا و تو را عوض می کرد:


مرا کمتر شیفته


تو را زیبا کمتر...


"نزار قبانی"

باران...


باران خیسمان می کرد


و بر بارانی هامان سبزه سبز می شد....


بی تو اما


سبزه ای در کار نیست!


باران می بارد بر تنهایی من...


و سبزینه ای جوانه نمی زند!


"نزارقبانی"