دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

کوچ


وقتی که تو
این شعر را بخوانی
شاید من در شهر دیگری باشم

شعری که از پاییزی تلخ
و عشقی که به عبث می پیمود
سخن می گفت

شعری که در بادها می وزید
و چنان اعلامیه های
پخش نشده
برتکه های کاغذ
نوشته شده بودهمانند مسافری
که به سفری دور و تنها
آماده بود

زیرا که مرگ
قایقی سفید رنگ بود
قایقی غرق شده که تمام دریاهای سیاه
او را می خوانند

مرگ
شکل ستاره های خاموش
و آدرس هایی پاره
مرگ
شبیه چمنزاری سوخته بود

وقتی که تو
این شعر را بخوانی
شاید من در شهر دیگری باشم

بهجت آیسان
مترجم : سیامک تقی زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد